با غروری طاووس وار، سرمست از نوشتن بعد از ماه ها، کلیشه هارو یکی پس از دیگری پشت هم ردیف میکنم. به خیالم مرز های ادبیات فارسی را جابجا کرده ام. اینجا تهران، شهر شلوغی ها، «شهر هزار کافه!».پنج شش …
یادداشت های علی مقالات.
+ ناجا … ناجا … ناجا دو نفر+ داداش میشه یه دقیقه جای من وایسی برم دم نگهبانی سفارت؟ الان میام.– نه.+ اقا گذرنامه کجا برم؟– نمیدونم. مادربزرگ صدایم کرد.+ پسرم…؟افغانستانی بود. چادر مشکی اش خاک گرفته بود. گویی به …