+ ناجا … ناجا … ناجا دو نفر+ داداش میشه یه دقیقه جای من وایسی برم دم نگهبانی سفارت؟ الان میام.– نه.+ اقا گذرنامه کجا برم؟– نمیدونم. مادربزرگ صدایم کرد.+ پسرم…؟افغانستانی بود. چادر مشکی اش خاک گرفته بود. گویی به …
یادداشت های علی مقالات.
یک گرگ و میش سرد زمستانی حوالی صبح.دخترک کبیریت فروش شب قبل در میان گلها برای همیشه خوابیده بود. زمستان بود. سردم بود. از درز پنجره باد سرد با بوی اسفند می آمد. کم کم صدای گنجشک ها در آمده …